جمعه

خيابان زمستان كوچه ي دي پلاك 25❄️عاشق:نوشتن جمعه...

خيابان زمستان كوچه ي دي پلاك 25❄️عاشق:نوشتن جمعه...

امروز بهم‌گله کرد برای بعضی از رفتارام که سرده کاملا بهش حق میدم بهش گفتم دسته خودم نیس میدونم بعضی رفتارا درست نیس ولی انگار نمیتونم گفت فک نمیکنی بخاطره ضربه های شدیدیه که قبلا خوردی گفتم هست گفت تو گذشته نمون موندی؟گفتم نه تموم شد خیلی وقته برام تموم شده گفت خودم از ذهنت پاکش میکنم الان منو داری باشه؟بعضی وقتا میترسم سری قبل که پیشش بودم همچی تو عاشقانه ترین حالت ممکن بود ولی هی بغضم میگرفت در نهایت بهش گفتم اذیتم نکن هیچوقت اذیتم نکن به اندازه کافی اذیت شدم بازم هروقت که بهم میگه مراقبتم قلبم میریزه انگار حقیقتا نظری ندارم دیگه ذهنم زیادی بهم ریختس جمعه...

تو دوره ی سگیِ پی ام اس بسر میبرم طوری حس میکردم تا گریه نکنم اروم نمیشم تا صدامو شنید فهمید حالم بده بهش گفتم دست خودم نیس دلم میخواد فقط گریه کنم نزاشت اینقد حرف زد قوربون صدقم رفت حرفای قشنگی که بهم زد باعث شد حالم بهتر شه تا الان بیدار پا به پام بیدار بود بهم یاداوری کرد چقد دوسم داره بهم گفت درداتم الان مال منه بعد از اینکه مطمئن شد بهترم بعد پونصد بار پرسیدن با اینکه خودشم امروز حالش خوب نبود ی ربع که قطع کردیم ولی باز همین الان زنگ زد خیلی نیس باهمیم ولی تو همین چندوقت یجوری یادم گرفته یجوری بلده منو که از صدام میتونه تشخیص بده تو چه وضعیتیم نمیدونم ی حسی دارمانگار بعد مدتها یکی هست که بتونم روش حساب باز کنم امشب میگفت کاش زودتر بهم برخورد میکردیم گفتم تو دیر اقدام کردی جمعه...

اینقد ناراحتم که دلم میخواد گریه کنم همش فک میکنم اگه گذشته تکرار شه چی

دلم میخواد برم تو بغل یکی فقط گریه کنم بدون هیچ حرفو سوالی هیچی فقط بزاره خوب اشک بریزم

جمعه...